به نام خدا
تقدیم به تمام کسانی که مهندسی را درک کردند
به تمام کسانی که پلی ساختند از انتهای بنبست کوچه رفاه تا بیکران
به تمام کسانی که خود را شبانهروز وقف کردند تا همگان شبانهروز روشنی داشته باشند
به تمام کسانی که لذتش را فهمیدند، نه آنان که تنها به نامش خوانده شدند…
روز مهندس مبارک
به نام خدا
اصطلاح «کشاورزی دیم» به نوعی بیانگر فقدان آب قابل دسترس و کمبود میزان بارندگی است. تشریح دقیق عوامل محدود کننده ی مقدار باران بستگی به درک واکنش های متقابل مقدار بارندگی و رشد گیاه در مراحل مختلف رشد و نمو و اقدامات مدیریتی گوناگون دارد.
در مناطق خشک و نیمه خشک هیچ الگوی بارندگی خاصی وجود ندارد. یکی از محققان در تحقیقات خود 4 الگوی تابستانی، زمستانی، قاره ای و چند نمایی را برای پراکنش بارندگی در مناطق دیم خیز عنوان کرده است.
عربی با پنج انگشت میخورد
او را گفتند:چرا چنین میخوری
گفت:اگر به سه انگشت لقمه گیرم ،دیگر انگشتانم را خشم آید
***
مردی را که دعوای پیغمبری می کرد نزد معتصم آوردند
معتصم گفت:شهادت میدهم تو پیغمبر احمق هستی
گفت:آری،از آنکه بر قوم شما مبعوث شده ام و هر پیامبری از نوع قوم خود باشد.
***
زشت رویی در آیینه مینگرست و می گفت:
سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بداد
غلامش ایستاده بود و این سخن می شنید و چون او بدر آمد،کسی بر در خانه او را از حال صاحبش پرسید
گفت:در خانه نشسته و بر خدا دروغ می بندد
***
موذنی بانگ میگفت و می دوید
پرسیدن که چرا میدوی
گفت:میگویند که آواز تو از دور خوش است
میدوم تا آواز خود بشنوم
***
شخصی با دوستی گفت:
پنجاه من گندم داشتم ،تا مرا خبر شد موشان تمام خورده بودند
او گفت:
من نیز پنجاه من گندم داشتم،تا موشان خبر شد من تمام خورده بودم.
***
درویشی کفش در پا نماز می گذارد
دزدی طمع در کفش او بست گفت
با کفش نماز نباشد
درویش دریافت و گفت:
اگر نماز نباشد،گیوه باشد.
***
هارون به بهلول گفت:
دوست ترین مردمان در نزد تو کیست؟
گفت:آنکه شکمم را سیر سازد
گف:من سیر سازم،پس مرا دوست خواهد شد یا نه؟
گفت: دوستی نسیه نمی شود.
***
یکی اسبی به عاریت خواست
گفت:اسب دارم اما سیاه است
گفت:مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد
گفت:چون نخواهم داد همینقدر بهانه بس است.
***
مردی را پسر در چاه افتاد
گفت:جان بابا ،جایی مرو تا من بروم طناب بیاورم و تو را بیرون کشم.
***
سلطان محمود،پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد
بر او رحمش آمد گفت:
ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم،تا از این زحمت خلاصی یابی
پیر گفت:زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم
سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند.
***
شخصی با دوستی گفت که مرا چشم درد میکند
تدبیر چه باشد؟
گفت مرا پارسال دندان درد میکرد،برکندم.
***
سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند
خوشش آمد گفت:بادمجان طعامی است خوش
ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت
چون سیر شد،گفت :بادمجان سخت مضر چیزی است
ندیم باز در مضرت بادمجان ،سخن پردازی کرد
سلطان گفت:ای مردک،نه این زمان مدحش میگفتی
گفت:من ندیم توام نه بادمجان،مرا چیزی می باید گفت که تورا خوش آید نه بادمجان را.
***
مردی خر گم کرده بود
گرد شهر میگشت و شکر میگفت
گفتند:چرا شکر میکنی
گفت از بهر آنچه که من بر خر ننشسته بودم
وگرنه من نیز امروز چهار روز بودی که گم شده بودم.
***
مردی با نردبان به باغی میرفت تا میوه بدزدد
صاحب باغ برسید و گفت:
در باغ من چکار داری
گفت:نردبان می فروشم
گفت نردبان در باغ من میفروشی؟
گفت نردبان از آن من است،هر کجا که بخواهم میفروشم.
***
خطیبی را گفتند:
مسلمانی چیست؟
گفت:من مردی خطیبم،مرا با مسلمانی چکار.
***
دزدی در خانه فقیری می جست
فقیر از خواب بیدار شد و گفت:
ای مرد آنچه تو در تاریکی می جویی،ما در روز روشن می جوییم و نمی یابیم
خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی(عبید زاکانی)
هر چند که صلح حدیبیه که از آن تعبیر به «فتح مبین» شده است، مورد اعتراض برخی اطرافیان پیامبر قرار گرفته بود، بیشتر مؤمنان و پیروان حضرت رسول (ص) آن را پذیرفته بودند. این پیمان فواید بسیاری داشت. زیرا بر اساس آن، ده سال جنگ بین دو طرف ممنوع شد و مبلغان مسلمان با خاطری آسوده در داخل و خارج عربستان به نشر آئین اسلام پرداختند. رفت و آمد مردمان مکه و مدینه آغاز شد و پرده ی آهنین میان مردم مکه و آئین اسلام از میان رفت. گفتگوی سران قریش و پیامبر اسلام (ص) هنگام بستن پیمان، بسیاری از عقده های روحی آنها را گشود و همه با اخلاق نیک و رفتار منصفانه ی آن حضرت آشنا شدند.
به نام خدا
دلم از زخـم جفـــــــا خـــــــــانه ی ویرانه شود
دفتر مشـــــق دلم گلشن افســــــــانه شود
هرکه حــــــــلاج شود ساده بخندد ســـــــر دار
عشق بازی کنـــــــد و قبله ی مستانه شـود
شهـــــد شیرین بلا همسفــــــر حال کسیست
که در احوال جنون طالــــب پیـــــــمانه شود
هرکه در راه جنــــــون محضر غــــــــــــم پا بنهد
غــــم در آغوش کشد ساقی میخانـــه شود
ای بسا دل که در این بازی ایام شکــــست
شمــع چون آب شــــود نوبت پروانه شــــــود
گر ز پیــــــــران سبب عشــــق جوانان پرسی
همه گویند جــــــــوان را چه که دیوانه شــود
کـــــــس در این دیر بلا منت حاتـــــــــم نکشد
جز گدایــــــی که سبو دارد و بـی خانه شود
دل چو عاشــــــــق شده ای یاری عاقل مطلب
هرکه عاقــــل شود از درد تو بیـــــــگانه شود
به نام خدا
ميگويی باران را دوست دارم
اما وقتی باران ميبارد چتر به دست ميگيری!
ميگويی آفتاب را دوست دارم
اما زير نور خورشيد به دنبال سايه ميگردی!
ميگویی باد را دوست دارم
اما وقتی باد ميوزد پنجره را ميبندی!
حالا درياب وحشت مرا وقتی ميگويی دوستت دارم...
باب مارلی
این دستور کار ویژه ی دانشجویان کشاورزی است. البته استفاده ی دانشجویان سایر رشته هایی که دارای درس شیمی آلی می باشند هم خالی از فایده نیست.
این دستور کار به صورت عکس می باشد که تبدیل به پی دی اف شده است. و کیفیت آن متوسط است.
بخشی از ایمنی در آزمایشگاه ها که در این دستور کار آمده است:
1- در تمام مدت عینک ایمنی به چشم داشته باشید.
2- در آزمایشگاه تنها کار نکنید.
3- آزمایش ها را مطابق میل و سلیقه ی خود انجام ندهید.
4- برچسب روی ظروف و شیشه های آزمایشگاه را به دقت بخوانید.
5- در آزمایشگاه از جویدن آدامس و مصرف مواد خوراکی اجتناب کنید.
6- در آزمایشگاه سیگار نکشید.
7- ظروف شیشه ای را با احتیاط حمل کنید.
8- نکات ایمنی را جدی بگیرید و از شوخی و سهل انگاری جداً خودداری کنید.
9- بدون هماهنگی و بدون رعایت نکات ایمنی به مواد رادیو اکتیو موجود در آزمایشگاه نزدیک نشوید.